نگاهی به تاریخ تبریز جدید
در دورهی صفویان، اسماعیل اول صفوی (حک: 905- 930)، پس از فتح شیروان عازم تبریز شد و شهرهای بین راه را فتح کرد و در 907، در چهارده سالگی، پس از شکست دادن الوندبیگ (از امرای ترکمان آق قوینلو) وارد تبریز شد و پادشاهی خود را اعلام کرد. به گزارش تمام منابع تاریخی، نخستین اقدام او پس از تاجگذاری این بود که تشیع اثناعشری را مذهب رسمی ایران اعلام کرد. (1) در آن هنگام دو سوم مردم تبریز، یعنی بین دویست تا سیصدهزار تن، سنّی بودند. (2) از نحوهی شیعه کردن مردم تبریز ، به دستور شاه اسماعیل صفوی، حسینی خاتون آبادی با تعبیر «مردم به معرفت حق اهل بیت برآمدند» (3) یاد کرده است. همین امر، پیامدهای بسیار داشت، از جمله دست به دست شدن و تصرف و اشغال مکرر تبریز در جنگهای بین ایران و عثمانی (920- 1012) و سرانجام انتقال پایتخت از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان.
رسمی کردن تشیع و ادعاهای دولت صفوی و به ویژه تأکید دولت عثمانی بر مباینت داشتن عقاید دوطرف، عامل اصلی توجیه حمله دولت عثمانی به ایران، به بهانهی لزوم احیای دین اسلام، به شمار میرود. (4) جنگ با شاه اسماعیل اول صفوی در چالدران (5) و اشغال پیاپی آذربایجان در دوران صفویان و افشاریان با این بهانههای مذهبی بود. شکست شاه اسماعیل درجنگ چالدران (سال 920)، راه عثمانیان را به تبریز باز کرد و در پانزدهم رجب همان سال سلطان سلیم اول (حک: 918- 926) وارد تبریز – و به تعبیر او: تختگاه پادشاهان عجم- شد. رفتار عثمانیان در شهر ملایم بود، اما خزاین را تصرف کردند و هزار تن از صنعتگران ماهر تبریز را به قسطنطنیه کوچاندند و چون قشون ینی چری حاضر به ادامهی جنگ نبود، سلطان سلیم پس از یک هفته توقف در تبریز، به اجبار بازگشت. (6)
در 940 سپاهیان سلطان سلیم قانونی، در دورهی شاه طهماسب اول صفوی (930- 984)، وارد تبریز شدند و ابراهیم پاشا، فرمانده سپاه عثمانی، ساختن قلعهای را در مجاورت شام غازان آغاز کرد و حکومت اذربایجان را به اولامه- از سران قزلباش و امیرالامرای آذربایجان که به سلطان عثمانی پناهنده شده بود- واگذاشت. (7) در ربیع الاول 941، سلطان سلیم به تبریز رسید و پس از درنگی کوتاه تا سلطانیه پیش رفت، اما چون ادامهی پیشرفت در خاک ایران برایش مقدور نبود، راهی همدان شد و از آنجا به بغداد رفت و پس از تصرف آنجا و توقف چهار ماهه، راهی تبریز شد. وی در محرّم 942 به این شهر رسید و به مدت چهارده روز به امور اداری شهر پرداخت، اما سرما سپاهیان ترک را به بازگشت واداشت. (8)
در 955 شاه طهماسب پایتخت را از تبریز به قزوین منتقل کرد، زیرا قزوین در دامنهی رشته کوه البرز و بر سر راه گیلان، آذربایجان، همدان و ری قرار داشت و از موقعیت ارتباطی مهمی برخوردار بود و چون از متصرفات عثمانی دور بود او میتوانست با ایجاد تسهیلات تدافعی و فراهم ساختن امکانات کمک رسانی سریع، دسترسی دشمن را مشکل تر سازد. (9)
با وجود انتقال پایتخت، آذربایجان در طول حکومت صفوی مرکز اصلی مملکت محسوب میشد و شهر تبریز مرکز آذربایجان باقی ماند. بیگلربیگی آذربایجان شامل 26 حاکم نشین میشد؛ از جمله آستارا، مراغه، قراچه داغ، حورس، کاورد، قپانیات، ورکهان، کَرم رود، هشترود، طاب، مدک، لاهیجان، اوج رود، ابدالو، سراب، زنوز، مشکین، قره آغاج، سلطانیه و زنجان. میزان مالیات و عواید هر حاکم نشین جداگانه و مشخص بود. حاکمان ایل نشین، مانند حاکم اُلکای و ایل افشار و ایل آدربا و ایل دُنبُلی و ایل شقاقی، جزو بیگلربیگی آذربایجان محسوب میشدند. (10)
در بیستم جمادی الآخرهی 955 سلطان سلیمان، بار دیگر به تبریز حمله و آنجا را تصرف کرد، اما فقط چهار یا پنج روز در آنجا ماند؛ با تدابیر نظامی شاه طهماسب و از دست دادن آذوقه و عدم امکان دستیابی به غذا و آب آشامیدنی، ترکان از گرسنگی، مجبور به عقب نشینی شدند. (11) در 957 زمین لرزهای در تبریز روی داد که تلفات بسیاری به بار آورد و سب پدیداری زمین لغزهی گستردهای درکوهستانها شد و پس لرزهها تا شش روز ادامه داشت. (12)
از 979 تا 981 «قیام تبریز» در زمان شاه طهماسب، روی داد. بعضی، سبب اصلی این قیام را تضاد میان بزرگان شهری (زمینداران و تجار) و قشرهای پایین مردم (13) و بعضی دیگر علت آن را ظلمهای داروغهی تبریز، الله قلی بیگ استاجلو، میدانند. رهبری این قیام در دست پهلوانان تبریز بود. در هر محلهی تبریز پهلوانی از مردم همان محله رهبری شورش را به دست گرفت. (14) حسن روملو (15) و اسکندر منشی (16) در کتب خویش این عاصیان را «اجلاف»، «اجامره»، «رنود» و «اوباش» نامیده اند. (17) شاه طهماسب که در طول دو سال هیچ اقدامی برای دفع شورشیان نکرد، سرانجام در پی شکایت بزرگان شهر و پافشاری «امرا و ارکان دولت» سپاهی عظیم را روانهی تبریزکرد و آنان را به مدارا با مردم توصیه نمود. رهبران این قیام دستگیر و اعدام شدند (18) و قیام تبریز در 981 سرکوب شد. (19) شاه طهماسب در همان سال مالیات صاحبان حِرَف (مال محترفه) و مالیات خرید و فروش (تمغا) و عوارض دیوانی را به علت وضع نابسامان اقتصادی بخشید. (20)
چندی بعد سلطان عثمانی، فرهادپاشا را مأمور فتح آذربایجان کرد. فرهادپاشا پس از مدتی جنگ، دست از محاصرهی تبریز برداشت. (21) در 993، در عهد سلطان محمد خدابنده صفوی، عثمان پاشا تبریز را تصرف کرد و از این زمان تا تسخیر مجدد آن به دست شاه عباس در 1012، ترکان عثمانی در تبریز مستقر شدند. اسکندربیک منشی، که پس از ویرانی تبریز، در 993 آن را دیده، نوشته است همهی خانهها که به طلا و لاجورد مزین بود خراب شده بود و درها و پنجرههای منقش را به جای هیمه سوزانده بودند و از چندین هزار خانهی زیبا، یک خانهی سالم نمانده بود. (22) شاه عباس کبیر (996- 1038) صلاح را در آن دید که تا استقرار کامل در قسمتهای مرکزی و شمالی و شرقی ایران موقتاً از آذربایجان چشم بپوشد. به موجب پیمانی که در 999 میان ایران و دولت عثمانی به امضا رسید، آذربایجان غربی و شهر تبریز و گرجستان و ارمنستان و قره باغ و شروان تا نهاوند و لرستان به دولت عثمانی واگذار شد. (23)
بی نظمی و آشوبی که سپاهیان ترک در اواسط 1012 به راه انداختند، ضعف سلطان محمد سوم (حک: 1003- 1012) را اشکار ساخت. شاه عباس ناگهان اصفهان را ترک کرد و دوازده روز بعد به تبریز رسید. علی پاشا در حوالی حاجی حرامی، دو فرسخی تبریز، از شاه عباس شکست خورد و پس از این شکست تبریز تسلیم شد. عوامل شاه عباس دشمن شکست خورده را بخشیدند، اما اهالی تبریز که تعصب شیعی داشتند در داخل و خارج شهر ترکان بسیاری را کشتند. شاه عباس مردم را به تخریب و امحای آثار حکومت عثمانی دعوت کرد و در ظرف چند روز قلعهای که عثمانیان ساخته بودند، همچنین منازل و مساکن و کاروانسراها و دکانها و گرمابهها را نابود کردند. (24)
در سال 1019، یعنی زمان سلطان احمد اول (1012- 1026)، ترکان به فرماندهی مرادپاشا به تبریز هجوم آوردند، اما جنگی رخ نداد و سپاهیان ترک عقب نشستند. این هجوم باعث شد که به سرعت قلعهی محکمی در تبریز ساخته شود. قلعهی جدیدی نیز در نزدیکی کوه سرخاب، در محلهی ربع رشیدی، بنا گردید و مصالح آن از ویرانههای کاخهای قدیمی، به خصوص از شام غازان، آورده شد. (25) همچنین در نتیجهی این جنگ آزمایی بیهودهی مرادپاشا، معاهدهی 1022 بسته شد و ایران توانست وضع را به صورتی که در زمان شاه طهماسب و سلطان سلیمان بود بازگرداند، (26) اما دربارهی تعیین خطوط مرزی مشکلاتی پیش آمد.
در زمان شاه عباس بزرگ، تبریز ده هزار تن سرباز و کلانتر و مفتی و شیخ السادات و داروغه و ایشیک آقاسی و سایر مأموران دولتی داشت و شهر در نهایت آرامش و امنیت بود. (27) پس از درگذشت شاه عباس بزرگ، نزاع بین عثمانی و ایران شدت یافت و در زمان حکومت شاه صفی (1038- 1052)، در 1045 سلطان مراد چهارم به آذربایجان لشکر کشید و وارد تبریز شد. منظور او از این جنگ بیشتر تخریب بود تا فتح، از این رو قشونش به فرمان او شهر را ویران کردند. چون فصل زمستان نزدیک بود، وی بیش از سه روز در تبریز توقف نکرد و با شتاب تمام به سوی وان بازگشت. در بهار بعد ایرانیان برای به دست آوردن سرزمینهای خود، دوباره تا ایروان پیش رفتند و در 1049 به موجب قراردادی امنیت خطوط مرزی ایران تضمین شد. (28) حاجی خلیفه که شاهد واقعهی 1045 بوده، نوشته است بعد از ویرانیهایی که سلطان مراد چهارم به بار آورد، باروهای قدیم شهر نابود شد و فقط آثاری از ابنیهی قدیم در گوشه و کنار باقی ماند، اما به نوشتهی عدهای از جهانگردان- که چند سال بعد شهر را دیده بودند- شهر از نو آباد شده و پیشرفت کرده بوده است. (29) در چهارم ذیقعدهی 1050 زمین لرزهی شدیدی در تبریزروی داد که بر اثر آن بسیاری از خانهها و ساختمانهای عمومی، از جمله بیشتر بناهای تاریخی، فرو ریخت و مجموعهی نیمه ویران ساختمانهای شام غازان و مسجد استاد- شاگرد و دیگر مسجدها ویران شدند. به احتمال زیاد، مسجد علیشاه نیز بر اثر این زمین لرزه ویران شد. (30) بنا به دست نوشت جُنگی متعلق به زمان صفویان، که در کتابخانهی ملی ایران موجود است، بر اثر این زمین لرزه، 12613 تن جان باختند و 12982 خانه خراب شد و مساجد و بُقاع و دکانها و خانات نیز ویران گردید. (31) زمین لرزهی بسیار سختی نیز در 1060 روی داد که آسیب فراوانی رساند. (32)
در دورهی شاه عباس دوم (1052- 1077)، آذربایجان گرفتار تعرض و تجاوز بیگانگان نشد و آسیبی ندید، زیرا حکومت عثمانی درگیر مناقشات سیاسی و نظامی با کشورهای اروپایی بود و روسیه نیز با ایران روابط دوستانه برقرار کرده بود، از این رو مردم تبریز در آرامش به سر میبردند و به ترمیم خرابیها پرداختند. در صنعت و کشاورزی به ویژه بازرگانی پیشرفتهای فراوانی کردند و صاحبان کارخانههای تولیدکننده، از پرداخت مالیات معاف شدند. تبریز مرکز بازرگانی ایران محسوب میشد و پیروان ادیان مختلف در آنجا با آسایش خاطر زندگی میکردند. (33)
اولیا چلبی که در زمان شاه عباس دوم در 1057 در تبریز بوده، دربارهی آنجا نوشته است که تمام اطراف شهر با دیوارهای قلعه محصور است و سیصد برج نگهبانی و شش دروازه دارد و دارای شش چشمهی بزرگ ازکوه سهند و نُه رشته قنات بزرگ و هفت هزار حلقه چاه است. صنعت زرگری و پارچه بافی آن مشهور است. حدود هفت هزار دکان و دویست کاروان سرا و ده محله و 1070 عمارت اعیانی و یک میدان چوگان دارد. در این میدان در نوروز مراسم جنگ اسبها و جنگ شتران و جنگ گاومیشها و جنگ قوچها و جنگ خرها و جنگ سگها و جنگ خروسها، و در دهم محرّم مراسم تعزیه برگزار میشود. این شهر هزاران طبیب و جراح و کحّال و فصّاد (رگزن)، هزاران مرد صالح و موحد و واعظ و ناصح، 78 تن شاعر و صاحب دیوان و ارباب معارف، ششصد دارالتعلیم، 47 مدرسهی بزرگ، بیست دارالقرآن، هفت دارالحدیث، 320 مسجد و جامع قدیم و جدید، 160 تکیه، 1040 سقاخانه،21 حمام عمومیُ تمیز، هفتصد حمام خصوصی و حدود چهل کلیسا دارد. (34)
شاردن که در 1084/ 1673 تبریز را دیده، ضمن توصیف وضع جغرافیایی شهر، نوشته است که جمعیت این شهر حدود 550000 تن است. حکومت تبریز نخستین مقام را در ایران دارد و حکمران آنجا را «بیگلربیگی» (35) مینامند و سه هزار سربازِ سوار، تحت امر اوست. شهر نظم هندسی ندارد، دارای نُه محل، و پانزده هزار دکان در بازارهاست. قیصریه، بزرگ ترین بازار آن، در حدود 850 به فرمان اوزون حسن ساخته شده و دارای سیصد کاروان سراست که در بعضی از آنها سیصد نفر میتوانند سکونت کنند. عالی ترین دستارهای ایرانی در این شهر تهیه میشود و سالیانه شش هزار عدل ابریشم درکارگاههای آن بافته میشود. این شهر 250 مسجد و سه بیمارستان و یک تفرجگاه مذهبی به نام عینالی و میدانی بسیار بزرگ دارد که هر شب در آن بساط شعبده بازی و بندبازی و مسخرگی و لودگی و کشتی گیری و جنگ حیوانات و خواندن شعر و داستان دایر است. وی همچنین اشاره کرده که در شرق تبریز قلعهی عظیم مخروبه ای، به نام «قلعهی رشیدیه»، وجود دارد. (36) از وصف شاردن میتوان نشانههایی از اهمیت سیاسی و اقتصادی و نظامی این شهر دریافت.
در دورهی شاه صفی دوم (1077 یا 1078- 1055؛ بعدها او را شاه سلیمان خواندند)، آذربایجان و به ویژه تبریز از هر گونه گزند و تجاوز بیگانگان مصون ماند، زیرا اروپاییان که از زمان شاه عباس بزرگ پایشان به ایران باز شده بود، امتیازات متعدد بازرگانی گرفته بودند و برای حفظ منافع خود، بر اختلافات ایران و عثمانی نمی افزودند. روسیه نیز از بازرگانی شمال و کشتیرانی و شیلات و امتیازات دیگر بهرهی کافی میبرد؛ لذا، بندر انزلی و تبریز که مراکز بازرگانی و دروازههای اروپا محسوب میشدند، رونق یافتند.
در اواخر حکومت شاه صفی دوم و در زمان روی کار آمدن شاه سلطان حسین (حک: 1105- 1135)، اوضاع ایران نابسامان شد و سپاهیان بر امور مملکتی و نقاط حساس مرزی چون آذربایجان و غرب ایران تسلط کافی نداشتند. (37)
در شوال 1136، یک سال پس از سقوط حکومت شاه سلطان حسین، قرارداد تقسیم ایران میان روسیه و عثمانی در استانبول به امضا رسید و گرجستان و اران و تبریز و خوی و چُورس و ارومیه و مراغه و سلماس و سسندج و کرمانشاه و همدان سهم عثمانیها شد. دولت عثمانی برای تصرف سهم خود، سه تن از سرداران خود را از سه جبهه مأمور حمله به ایران کرد که عبدالله پاشا کوپریلی زاده مأمور حمله به تبریز شد. قوای عثمانی پس از قتل عام در خوی (دوازدهم شعبان 1136) و سه ماه انتظار برای رسیدن نیروی کمکی، به سوی تبریز پیشروی کرد و پس از سقوط ایروان و نخجوان و مرند در پاییز 1137 تبریز را تصرف کرد. (38)
اشرف افغان طبق معاهدهی 1140 که با ترکان منعقد کرد، از جمیع ولایات غربی ایران تا سلطانیه و ابهر و از جمله آذربایجان چشم پوشید و به همین قناعت کرد که سلطان عثمانی وی را پادشاه ایران بداند و بدین ترتیب، باز هم نخجوان و ایروان و تبریز و خوی و مراغه و همدان و کرمانشاه به تصرف عثمانیان درآمد. (39) دو سال پس از انعقاد معاهدهی اشرف افغان با ترکان، نادرقلی افشار (بعدها نادرشاه) قشون مصطفی پاشا را در نزدیکی تبریز شکست داد و در بیست و هفتم محرّم 1142 وارد شهر شد، اما اندکی بعد برای فرو نشاندن فتنهی هرات راهی خراسان شد و بیستون بیگ افشار و سپس محمد قلی خان سعدلو را به ریاست تبریزگماشت. در فاصلهی این سال تا 1147، یک سال پیش از تاج گذاری نادر در دشت مغان، یکی دوبار عثمانیها به تبریز حمله و آنجا را تصرف کردند، اما سرانجام نادرشاه آنان را از این شهر راند و تبریز در قلمرو او قرار گرفت و همواره یکی از نزدیکانش حاکم آنجا بود. در 1160 نادرشاه آذربایجان را ترک کرد و ولایت تبریز را به پسر عمویش، اصلان خان، سپرد. در همان سال، حادثهی قتل نادر روی داد و آشفتگی و هرج و مرج پدید آمد؛ از جمله آنکه برادرزادهی نادر ابراهیم خان ظهیرالدوله با همدستی اصلان خان، برادر خود عادلشاه (سلطان علیشاه) را شکست داد و سپس اصلان خان را کشت. وی که در زمان نادر نیز چندی حاکم تبریز شده بود، شش ماه در این شهر درنگ کرد و در هفتم جمادی الثانیهی 1160 رسماً خود را پادشاه خواند سرانجام شاهرخ نوهی نادرشاه او را از پای درآورد. (40)
در زمان کریم خان زند ثباتی نسبی در تبریز پدید آمد. نجفقلی خان یگلربیگی در تبریز امنیت برقرار ساخت و به آبادانی پرداخت. بار دیگر تبریز مرکز قدرت شد و در نقاط مختلف آن عمارات عالی ساختند، (41) اما در زمستان 1194، که تبریز آبادتر از گذشته شده بود (42) زمین لرزهای عظیم شهر را تقریباً به تمامی و حدود چهارصد روستا را ویران کرد. این زمین لرزه سخت ترین زمین لرزهی تبریز تا آن زمان بود. شمار کشته شدگان احتمالاً حدود پنجاه هزار تن بوده است، هرچند که بعضی، تلفات را تا بیش از دویست هزار تن دانسته اند. در منطقهی پستِ مغرب تبریز، خاک دچار رُوراندگی شد و برخی چشمهها و قناتهای شهر و پیرامون آن خشک گردید و برخی چشمههای دیگر دهان باز کردند. (43) در وقایع السنین و الاعوام، (44) تاریخ این زلزلهی شدید شب شنبه بیست ونهم ذیحجّهی 1193 و شمار کشته شدگان بیش از دویست هزار تن ذکر شده و آمده است که از شهر چیزی باقی نماند جز نام آن و بعد از آن هر بنایی و عمارتی مشاهده شود، بدانند که مجدداً ساخته شده است. این سند نشان میدهد که بعداً برای بازسازی تبریز تلاشهای فراوانی صورت گرفته است. نجفقلی خان بیگلربیگی از بیم آنکه مبادا دشمنانش یعنی امیران افشار ارومیه و کردها و شقاقیها، بر شهر بتازند و او به سبب نداشتن برج و بارو نتواند از شهر و از خود دفاع کند، بی درنگ ساختن قلعه و باروی شهر را آغاز کرد. (45) ساخت این بارو در 1194 پایان یافت. این بنا هشت دروازه داشت. دروازهی خیابان، درب اعلا یا دروازهی باغمیشه، درب سرخاب، درب شتربان، درب اسلامبول، درب سرد، درب مهادمین، درب نوبر. درب سرد همان درب گجیل و درب مهادمین دروازهای در میارمیار کنونی بود. دروازهها دارای طاقی سنگی با دو منارهی پوشیده از کاشیهای کبود منقش و کتیبه دار بود و بر پیشانی هر دروازه روی قطعهای سنگ مرمر، ابیاتی به خط نستعلیق جلی و در طرفین این سنگ نبشتهها نقش شیری حک شده بود که زنجیری از گردن آن به درخت سروی بسته شده بود. (46)
آقامحمدخان قاجار در 1205 حکومت تبریز و اردبیل را به حسین خان دنبلی، حاکم خوی، سپرد و بدین ترتیب، آذربایجان و تبریز را به متصرفات خود منضم ساخت. (47) در 1211 پس از کشته شدن آقامحمدخان، صادق خان شقاقی برادر خود محمدعلی سلطان را به حکومت تبریز منصوب کرد. خانهای دنبلی در فرونشاندن فتنهی صادق خان با نیروهای فتحعلی شاه همکاری کردند و فتحعلی شاه نیز حکومت تبریز و خوی را به جعفرقلی خان دنبلی واگذاشت. فتحعلی شاه در 1213 فرزندش عباس میرزا را، طبق سفارش آقامحمدخان، ولیعهد و نایب السلطنهی خود کرد و وی را با دوازده هزار سپاهی روانهی تبریز کرد. (48) در این زمان، که مقارن با آغاز دورهی تجدد و آشنایی ایرانیان با تمدن اروپایی بود، تبریز، به سبب اهمیت بسیارش، کانون مبادلات فرهنگی و اقتصادی ایران با کشورهای همسایهی شمالی و شمال غربی و اروپا شد. هیئتهای اعزامی انگلیس و روس نیز در دورهی قاجار اغلب در تبریز به سر میبردند. (49) با استقرار ولیعهد در تبریز به تدریج دربار کوچکی در آنجا پدید آمد که تالی تهران بود.
در حدود 1224 نجفقلی خان دنبلی قلعهی تبریز را از نو بنا کرد. (50) عباس میرزا در 1241 فرمان داد اطراف باروی شهر را به وسعت یک تیر پرتاب خالی کنند و هرچه آبادی در این محدوده بود خریدند و با خاک یکسان کردند. (51)
در اوایل دورهی قاجار، نبردهای مستمر بین ایران و عثمانی بر سر تبریز وجود داشت. از سوی دیگر اختلافات ایران و روسیه بر سر گرجستان در عهد فتحعلی شاه شدت گرفت، بخشی از گرجستان در 1216/ 1801 ضمیمیهی روسیه شد که بر تیرگی روابط دو کشور افزود. فتحعلی شاه فرماندهی قشون را به عباس میرزا، ولیعهد و فرمانروای آذربایجان، سپرد و او ژنرال گاردان فرانسوی را که در 1222 به عنوان فرستادهی ناپلئون به ایران آمده بود، برای تعلیم سپاهیان به تبریز دعوت کرد. به این ترتیب، تبریز مرکز فعالیت نظامی ایران شد. (52)
در دورهی قاجار مخصوصاً در زمان سلطنت فتحعلی شاه، آذربایجان به سبب جنگهای ایران و روس، مرکز نظامی ایران، و شهر تبریز در حقیقت پایتخت دوم ایران شد. عباس میرزا و میرزا عیسی فراهانی در آبادانی تبریز کوشیدند. سیاحان اروپایی امنیت و نظم آذربایجان را در دورهی عباس میرزا با امنیت فرنگستان مقایسه کرده اند. (53)
پینوشتها
1- روملو، ج12، ص85؛ نیز ر.ک. بوستون، ص13- 14.
2- مینورسکی، ص49.
3- حسینی خاتون آبادی، ص441.
4- خانبابا بیانی، ص164- 165؛ رحیملو، ص31.
5- ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «چالدران».
6- مینورسکی، ص50.
7- اسکندرمنشی، ج1، ص67- 68.
8- مینورسکی، ص51؛ پارسادوست، ص153- 172.
9- برومند، ص5؛ نوائی، ص172، پانویس1.
10- میراحمدی، ص135ف 141- 142.
11- مینورسکی، ص51.
12- امبرسزو ملویل، ص155؛ ذکاء، 1368 ش ب، ص53.
13- ر.ک. فائقی، ج2، ص720- 721.
14- میراحمدی، ص63- 64؛ پارسادوست، ص597- 599.
15- حسن روملو، ر.ک. ج12، ص 589.
16- اسکندربیک منشی، ر.ک. ج1، ص117- 118.
17- فائقی، ج2، ص721.
18- روملو، ج12، ص589- 590؛ نیز ر.ک. میراحمدی، ص64.
19- فائقی، ج2، ص723.
20- میراحمدی، همان جا.
21- مینورسکی، ص52- 53.
22- اسکندربیک منشی، ج1، ص315- 317.
23- د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «آذربایجان».
24- اسکندربیک منشی، ج2، ص640- 641.
25- همان، ج2، ص820- 822، 826.
26- همان، ج2، ص864.
27- مشکور، 1352ش، ص57.
28- مینورسکی، ص55.
29- به نقل مینورسکی، ص55- 56.
30- امیرسز و ملویل، ص159- 160؛ نیز ر.ک.کسروی، 1352ش، ص500؛ ذکاء، 1365ش ب، ص55- 57.
31- ذکاء، 1365ش ب، ص58.
32- همان، ص63- 64.
33- جوادی، ص409- 410؛ نیز ر.ک. فائقی، ج2، ص857- 859.
34- اولیا چلبی، ج2، ص246- 263؛ نیز ر.ک. مشکور، 1352 ش، ص54- 66، 202- 203.
35- ر.ک. دانشنامه جهان اسلام، ذیل «بیگلربیگی».
36- شاردن، ج2، ص476- 481.
37- ر.ک. فائقی، ج2، ص869- 870.
38- حزین، ص267؛ اقبال آشتیانی، 1370ش، ص707- 708.
39- فائقی، ج2، ص878- 879؛ مینورسکی، ص61.
40- استرآبادی، ص126، 128- 129، 131، 170 و جاهای دیگر؛ مروی، ج3، ص1198- 1199.
41- کارنگ، 1351ش، ج1، ص23- 24.
42- مفتون دنبلی، 1349- 1350ش، بخش 2، ص211.
43- امبرسز وملویل، ص170- 172، 427؛ ذکاء، 1368 ش ب، ص85، 89، 121.
44- وقایع السنین و الاعوام، ص583.
45- ذکاء، 1368 ش ب، ص115.
46- نادرمیرزاقاجار، ص148؛ کارنگ، 1351ش، ج1، ص24- 25.
47- مینورسکی، ص64؛ ر.ک. اعتمادالسلطنه، 1363- 1367 ش، ج3، ص1414؛ ساروی، ص190، 194.
48- اعتمادالسلطنه، 1363- 1367ش، ج3، ص1449- 1450؛ فسائی، ج1، ص666.
49- دانشنامهی ایران و اسلام، ج1، ص57؛ مینورسکی، ص70.
50- اعتمادالسلطنه، 1367- 1368ش، ج1، ص551؛ نیز ر.ک. مینورسکی، ص67.
51- نادرمیرزا قاجار، ص148؛ وهاب زاده، ص169.
52- سایکس، ج2، ص487- 489.
53- اعتمادالسلطنه، 1367- 1368ش، ج1، ص555؛ دانشنامهی ایران و اسلام، همان جا.
مؤمنی، مصطفی؛ (1389)، تبریزجغرافیا، تاریخ، تهران: کتاب مرجع، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}